hidara



امام موسی صدر

امام موسی صدر

عبای مشکی، لباده ای خاکستری، عمّامه ای تمیز پیچیده.کفش هایی مشکی.همیشه واکس زده!

همیشه خوش لباس بود. و هست!

عبا و عمّامه همیشه بر آن قامت بلند برازنده بود.و هست!

اما عجیب است که با همۀ اصراری که در خوش لباس بودن دارد، هیچ وسواسی در تمیز نگاه داشتن و آلوده نشدن عبایش نیست!

بی محابا، از تپه ها بالا می رفت! در مزارع می گشت، در کنار کشاورز پیر می نشست!

بی دغدغه، در میانِ خرابه های حاصل از بمب های بی رحم.کنارِ زخمی ها و آوارگان.


روی خاک می نشست و دل هایشان را به سلامی .گرم می کرد!


کودکانِ یتیم را در آغوش می کشید.می بوسید. می بویید. اشک هایشان را پاک می کرد.

برایشان دعا می کرد.


دل نگران نبود از این که لباسِ تمیز و مرتبش آلوده شود یا کفش هایش خاکی!

وقت نماز هم.همان عبای مشکین، حکم سجّاده را داشت برایش! کجا و در چه حالت؟! فرقی نداشت!

بی هیچ اضطرابی کفش هایش را در می آورد و مشغول نماز می شد!

حتی، گاهی، میهمانی را آن چنان عزیز می داشت، که عبایش را روی زمین پهن می کرد و او را بر عبایش می نشاند!

حیف از آن عبای تمیز و اتو کشیده نبود؟

گفتم: جای سید ما بالاتر از روی خاک نشستن است.

می گوید: ما فرزندان ابوترابیم!»

خاطره سید حسین -ابو هشام-عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان: در گفتگو با گروه روایت فتح



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها